وحيانى بودن ساختار قرآن در نظام واژگانى, چگونگى چينش جمله ها و آيه ها و
نيز قالب مصحفى آن, زيربناى بسيارى از بحث هاى قرآنى را پى ريزى مى كند; و
پرده بردارى ازمعانى رازهاى آن, مى طلبد كه بدانيم چه مقدار از اين
ساختار, وحيانى و از سوى خداوند است و چه مقدار مسلمانان صدر اسلام و
مردمان پس از آنها در آن نقش داشته اند. روشن است كه هر چه قلمرو وحيانى
بودن گسترده تر باشد, قلمرو نكته سنجى و تيزبينى در اين نظام واره آسمانى
بازتر خواهد بود.
در اين گفتار به يارى خدا قصد آن داريم تا به بررسى چگونگى سامان يابى و
كامل شدن نظام كنونى آن در دوران رسالت پيامبراكرم(ص) بپردازيم و اثبات
كنيم كه ساختار كنونى قرآن چه در انتخاب واژگان و نظم دهى آنها به صورت
آيات و چه در تنظيم آيه ها ضمن سوره هاى كوچك و بزرگ و چه در مرتب كردن
سوره ها به صورت مصحف مستند به وحى الهى است.
ساختار كنونى قرآن كه از آغاز در ميان مسلمانان متداول بوده بدين صورت است
كه از 114 سوره تشكيل يافته و هر سوره به واحد هاى كوچك ترى به نام آيه
تقسيم مى شود و تعداد اين آيات در سوره ها متغير است; كوچك ترين سوره
(كوثر) سه آيه و بزرگ ترين آن (بقره) 286 آيه دارد. آيه ها نيز برابر نظام
ويژه اى از واژه ها و تركيب ها تشكيل مى شوند كه حجم واژگانى آنها متفاوت
است; از يك واژه مانند (مدهامّتان) (رحمن/64) آغاز شده و تا حجم يك صفحه
نيز مى رسند (بقره 282).
ترتيب سوره هاى قرآن بدين گونه است كه بجز سوره (فاتحة الكتاب) كه آغازگر
قرآن است, از بزرگ ترين سوره شروع و به طور تقريبى هر چه به انتهاى قرآن
پيش مى رويم ازحجم آيات كاسته شده و سوره ها كوچك تر مى گردند و به سوره
(ناس) ختم مى شود.
سخن در اين است كه آيا تمامى اين نظم و ترتيب ها وحيانى و مستند به خداوند
هستند و با نظارت پيامبر او صورت گرفته اند, يا آن كه صحابه در بخشى ازاين
شكل دهى دخالت داشته اند. بررسى موضوع داراى اهميتى درخور توجه است, زيرا
بسيار تفاوت خواهد بود ميان عملى كه از پروردگار حكيم و آگاه به تمامى
ظرافت ها و اسرار سخن سرزند, يا كارى كه مستند به بندگان محدود و ظاهرنگر
او باشد.
البته در قرآن تقسيمات ديگرى نيز وجود دارند, مانند آن كه به 30 جزء تقسيم
شده است و هر جزء 4 حزب و هر حزب 10 عشر دارد كه از سوى مسلمانان و براى
آسانى قراءت و تعليم و تعلّم آن انجام شده است. از اين تقسيمات, دو تقسيم
به خود قرآن بر مى گردد: تقسيم قرآن به سوره ها و هر سوره به آيه ها. 1
سخن درباره وحيانى بودن ساختار قرآن را در سه محور پى مى گيريم:
1. انتخاب واژگان و تركيب آنها.
2. تنظيم آيات در ضمن سوره ها.
3. نظام بخشى به سوره ها در قالب مصحف.
همان گونه كه معانى قرآن از جانب خداوند متعال است, پوشاندن لباس
لفظ به اين معانى و مفاهيم و چگونگى تركيب و تنظيم الفاظ آن نيز از آنِ
خداوند متعال است, نه پيامبر(ص), نه جبرئيل امين و نه كس ديگر.
بنابراين, اين احتمال بى اساس خواهد بود كه معانى قرآن از آن خداوند است
كه با واسطه جبرئيل بر قلب پيامبرش نازل كرده و آن حضرت خود آن را در قالب
الفاظ درآورده است و يا آن كه بر جبرئيل معنى القا شده و او آن را با
تعبيرات عربى بيان كرده است. 2
دليل بر بطلان اين نظريه خود قرآن كريم و روايات است كه تصريح دارند بر اين كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن از آنِ خداست.
از جمله در قرآن آمده است:
(و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث و نزّلناه تنزيلاً) اسراء/106
بنابراين جدا سازى و تنزيل قرآن از سوى خداست و پيامبر مأمور قراءت آن
است, و روشن است كه مراد از قرآن آن چيزى است كه در دسترس ما و شامل لفظ و
معنى است و خداوند تنزيل آن را مستند به خود مى كند.
كتابى كه پيش روى داريم از جانب خداوند آمده است:
(قد جاءكم من اللّه نور و كتاب مبين) مائده/15
خداوند آن را كلام خود خوانده و به صراحت به خود نسبت مى دهد:
(و ان احد من المشركين استجارك فأجره حتى يسمع كلام الله) توبه/6
و كار پيامبر قراءت و تلاوت قرآن بر مردم بوده است: (اقرأ باسم ربك),
(واتل ما اوحى اليك من ربك) (كهف/27) و واژه هاى قراءت و تلاوت بازگو
نمودن سخن ديگران است.
بنابراين از آيات ياد شده و بسيارى ديگر از آيات همانند آنها اين گونه
برداشت مى شود كه قرآن در لفظ و معنى سخن خداست و جبرئيل مأمور بوده تا آن
را به پيامبر برساند و پيامبر مأمور بوده تا آن را دريافت نموده براى مردم
بازگو و تبيين نمايد.
در روايات نيز قرآن, كلام خالق معرفى شده است, چنان كه امام باقر(ع)
درباره قرآن مى فرمايد, (لاخالق و لامخلوق, لكنه كلام الخالق)3 سخنان رسول
اكرم(ص) نيز موجود است و اسلوب آن با اسلوب قرآن تفاوتى آشكار دارد.4
در نظم بخشى به واژگان قرآنى و در ساختار جملات و عبارات آن نيز, دست بشر
دخالت نداشته و پس از نزول نيز هيچ گونه تغيير و تحولى رخ نداده است. براى
دريافت بهتر اين مسأله توجه به نكاتى كه ياد مى شود سودمند خواهد بود:
1. استناد يك سخن به گوينده مانند شعر يا متن ادبى در صورتى است كه وى به
كلمات آن سامان بخشيده باشد و سبك بيانى آن گفتار يا نوشتار از آن او باشد
و گرنه هر زبانى پر از واژگان گوناگون است, و آنچه مهم مى نمايد گزينش
واژگان مناسب براى بيان مقصود و چگونگى سامان دهى به آنهاست; بنابراين
سخنى كه خداوند آن را كلام خود مى نامد, بايد در معنى, گزينش الفاظ و
تركيب آنها با يكديگر از آنِ او باشد.
2. سهم مهمى از اعجاز قرآن بسته به همين نظم شگرف و اسلوب بيانى و ساختار
آهنگين است كه ديگران را ياراى آوردن مانند آن نيست و اگر بنا باشد بشر در
ايجاد چنين متنى دخالت داشته باشد و بتواند در نظم آن دست برد, مبارز جويى
قرآن باطل گشته و اعجاز آن از ميان خواهد رفت. در موارد معدودى از قراءات
كه واژگان ديگرى به جاى واژگان برخى آيات نهاده شده يا برخى كلمات پس و
پيش شده است, نظر شخصى خود قارى است و نمى توان آن را قرآن شمرد و اين
نكته براى كسى كه به ساختار قرآن آگاه باشد روشن است.
3. امت اسلامى در تمامى دوران ها با همه فرقه ها و اختلاف هايى كه داشته
اند, در اينكه ساختار حاكم بر جمله ها و تركيب هاى قرآنى از آنِ خداوند
متعال است, هيچ گونه شك و ترديدى به خود راه نداده اند و همگى بر آن اتفاق
نظر دارند. از اين رو دانشمندان ادب عربى هرگاه قاعده اى را استنباط مى
كردند كه با قرآن ناسازگارى داشت, در فهم خويش تأمل مى كردند و خطا را به
خود راه مى دادند نه به قرآن.5
البته در ميان آثار به جا مانده از گذشتگان به مواردى بر مى خوريم كه
اشاره به جابجايى و تقديم و تأخير در بخشى از كلمات قرآنى دارد; از جمله
تفسير على بن ابراهيم قمى در مقدمه اى كه در اصناف آيات قرآن دارد, در بحث
تقديم و تأخير, نمونه هايى از اين دست را گاه با اشاره به روايات مربوطه
بر مى شمرد.6
براى آن كه خواننده گرامى به يقين برسد كه اين گونه اوهام هيچ پايه و
اساسى ندارد و شأن ائمه طاهرين(ع) برتر از آن است كه اين سخنان از آنها
صادر شده باشد, نمونه هايى را ارزيابى مى كنيم:
درباره آيه (أفمن كان على بيّنة من ربّه و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب
موسى اماماً و رحمة) 7 (هود/77) روايت شده است كه اين آيه بدين گونه نازل
شده بوده است: (أفمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه اماماً و رحمة
و من قبله كتاب موسى) اين فرض تقديم و تأخير بر اين نظر بايد استوار باشد
كه مقصود از (و يتلوه شاهد منه) تنها حضرت امير است و (اماماً و رحمة) هم
صفت ايشان است نه صفت موسى. اگر ما اين حديث را بر خود قرآن عرضه كنيم مى
بينيم كه در آيه اى ديگر كتاب موسى به امام و رحمت توصيف شده است:
(و اذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا إفك قديم. و من قبله كتاب موسى إماماً و رحمة…) احقاف/12ـ11
بنابراين, اين دو صفت درجاى خود قرار گرفته اند و بدون مقدم داشتن آنها
معناى آيه كامل و درست است و از سوى ديگر شاهد منحصر در حضرت امير نيست تا
توصيف به امام و رحمت شود, بلكه ايشان به عنوان مصداق بارز مى توانند
باشند.
در آيه (و قالوا ما هى إلا حياتنا الدنيا نموت و نحيى) (جاثيه/23) نيز
گفته شده است كه دهريه اعتقادى به زنده شدن پس از مرگ نداشته اند تا
بگويند مى ميريم و زنده مى شويم; بنابراين, آيه اين گونه بوده است: (نحيى
و نموت) يعنى حيات مى يابيم و مى ميريم.
با دقت در اين آيه كريمه روشن مى شود كه هيچ گونه تقديم و تأخيرى صورت
نگرفته است و (نحيى) چه مقدم باشد چه مؤخر, به يك معنى خواهد بود: استمرار
نسل انسانى با به دنيا آمدن افراد جديد نه برانگيخته شدن پس از مرگ, افزون
بر آن كه در صورت تأخير (نحيى) چنانچه در مصحف كنونى است, معنى بهتر بوده
و استمرار حيات بهتر ترسيم مى شود و از نظر لفظى نيز كلام آهنگين و زيباتر
مى باشد.
نيز گفته شده است كه در آيه (يا مريم اقنتى لربّك واسجدى و اركعى) (آل
عمران/43), (اركعى و اسجدى) بوده و جاى اين دو كلمه تغيير كرده است. اين
گوينده تصور كرده است كه چون در نماز, ركوع مقدم بر سجود است, پس در اين
آيه نيز مى بايد مقدم باشد و حال آن كه اسرار تقديم و تأخير كلمات در آيات
قرآنى فراتر از موردى است كه وى تصور كرده است و اگر وى آيه را كامل ياد
مى كرد خواننده به سادگى بطلان پندار وى را درمى يافت. آيه اين گونه است:
(يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين) و روشن است كه اگر
(واسجدى مع الراكعين) مى بود, آيه بسيار ناهماهنگ مى شد.
آثار ديگرى از اين قبيل نيز هستند كه يا قضاوت افراد بوده و منسوب به امام
معصوم نيستند, يا اگر از امام نقل شده اند روايت هايى دست ساخته هستند و
از امام صادر نشده اند و يا گاه مقصود امام تقديم از نظر معنى بوده است.
روايات ديگرى كه مضمون آنها وجود تغيير و تبديل در برخى كلمات قرآنى و يا
برداشته شدن برخى الفاظ از آيات قرآنى و كاسته شده بخش هايى از قرآن است,
داستان شان نيز از اين قرار است و از نظر سندى و محتوايى قابل خدشه و رد
هستند و در نهايت امر بايد گفت رواياتى كه درباره جابجايى و يا تغيير و
تبديل در كلمات و آيات قرآن رسيده اند, خبرهاى واحدى هستند كه قطع به صحت
آنها نداريم; بنابراين در آنها توقف مى كنيم و از ظاهر مصحف دست بر نمى
داريم; همان گونه كه علامه مجلسى در (بحارالانوار) يادآورشده است.8
آنچه از نحوه قرارگرفتن آيات در ضمن سوره ها و از مجموع اسناد و
مدارك و روايات استفاده مى شود آن است كه ترتيب آيات در قالب سوره ها,
حساب شده و بر اساس حكمت بوده و با ارشاد و راهنمايى هاى پيامبر(ص) صورت
گرفته و رأى و سليقه صحابه در به وجود آمدن ترتيب موجود دخالتى نداشته است.
در بررسى چگونگى سامان يافتن آيات يك سوره و نحوه دخالت وحى و نظارت پيامبر به سه گونه روش برمى خوريم:
1. سوره هاى بسيارى داريم كه مجموعه آيات آن در يك نوبت فرود آمده است و
يا برخى قائل به نزول دفعى آنها شده اند. سوره هايى كه به تمامى نازل شده
اند از جمله سوره هاى طولانى هستند و گاه از سوره هاى كوچك; از جمله اين
سوره ها كه در روايات نيز يادشده اند, سوره هاى فاتحه, انعام, صف, عاديات,
ضحى, اخلاص, كافرون, كوثر, تبت, بينه, نصر, فلق و ناس هستند.9
نزول دفعى در بسيارى از سوره هاى كوچك قرآن امرى طبيعى است, كه اعتبار نيز آن را تأييد مى كند.
سوره هاى فراوانى نيز داريم كه به صورت پراكنده و در بخش هايى جدا از هم
نازل شده اند و بنابر گفته سيوطى بيشتر قرآن اين گونه است10 و از نمونه
هاى آن در سوره هاى كوچك, علق را مى توان نام برد.
پر واضح است كه ترتيب سوره هايى كه به طور كامل نازل شده اند بى هيچ دخل و تصرفى از سوى خداوند است.
2. در سوره هايى كه به طور تدريجى تكامل يافتند, عامل نخست و مهم در ترتيب
يافتن آيات آنها همان ترتيب نزول بوده است; بدين معنى كه پرونده سوره با
(بسم الله الرحمن الرحيم) آغاز مى گشت و آياتى كه در پى آن نازل مى شدند
در پس يكديگر جاى مى گرفتند تا آن كه بسمله اى ديگر نازل گردد و ختم آن
سوره و شروع سوره اى جديد را اعلام نمايد.
اين شكل گيرى طبيعى آيات در درون سوره ها, تصريحى ويژه از جانب پيامبر را
نمى طلبيد; چه كاتبان خود فهميده بودند كه آيات نازله را بايد در سوره اى
جاى دهند كه پيش تر نازل شده بود.11 البته از اين امر نبايد اين گونه تصور
و برداشت كرد كه پس نظم قسمتى از آيات, تصادفى و بدون برنامه بوده است,
چرا كه نزول تدريجى قرآن مسبوق به برنامه و جدولى حساب شده بوده است و در
آياتى كه نازل مى شد موقعيت مكانى و تناسب و هماهنگى با جايگاهى كه خواهند
داشت, در نظر گرفته مى شده است; (كتاب احكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم
خبير) (هود/1) و (و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث) اسراء/106
مؤيد اين مطلب آن است كه مى بينيم اين سوره ها از نظر ساختار با سوره هايى
كه يكباره نازل مى شده اند, تفاوتى ندارند و آيات آغاز و پايان آنها
متناسب و هماهنگ با مضمون سوره است.
3. در مواردى از ثبت آيات, تصريح خاص پيامبر(ص) و تعيين آن حضرت سبب شده
است تا آيه از ترتيب طبيعى نزول خود خارج شده و در جاى ديگرى قرار گيرد كه
ممكن است سوره اى باشد كه در گذشته به اتمام رسيده است.
تاريخ, موارد اندكى از اين دست را حكايت كرده است; از جمله از عثمان بن
ابى العاص روايت شده كه گفت: در محضر رسول اكرم(ص) نشسته بودم. دراين
هنگام ديدم كه حضرتش ناگاه به جايى خيره شد, آن گاه چشمان خود را
فروانداخت و فرمود: جبرئيل نزد من آمد و دستور داد تا آيه (انّ اللّه يأمر
بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى) (نحل/90) را در سوره نحل ميان آيه
شهادت و آيه عهد قرار دهم.
باز در اين باره روايت است كه آخرين آيه نازل شده (واتقوا يوماً ترجعون
فيه الى الله) است كه بنابر اشاره جبرئيل در سوره بقره آيه 280 ميان آيه
ربا و دَيْن جاى گرفته است.12
ابن عباس مى گويد: طى دوران رسالت, سوره هاى متعددى بر پيامبر(ص) فرود مى
آمد, هر گاه آياتى از قرآن نازل مى شد حضرتش كاتبان وحى را فرا مى خواند و
مى فرمود: اين آيات را در ضمن سوره اى جاى دهيد كه در آن چنين و چنان آمده
است.
اين نصوص مؤيد آن است كه چينش آيات كنار يكديگر حساب شده و بر اساس
سازگارى است, بنابراين اگر مكان مناسب ترى براى آيات نازل شده وجود مى
داشت, از ترتيب نزول عدول مى شد.
دسته اى از آيات قرآنى از ترتيب نزولى خارج شده اند ,اما نصى نداريم كه
اين خروج را مستند به نظر پيامبر(ص) كند; مانند مواردى كه ناسخ بر منسوخ
مقدم آمده است, مثل آيه 234 سوره بقره كه عده زن را در وفات شوهر چهارماه
و ده روز مى داند و ناسخ آيه 240 اين سوره است كه اين مدت را يك سال اعلام
مى كند, اما مقدم بر آن آمده است.
درباره سوره (ممتحنه) نيز به طور مفصل توضيح مى دهد كه اين سوره بر خلاف
نظم طبيعى است; چرا كه آيات 1 تا 9 آن در سال هشتم هجرى, آيات 10 و 11 آن
در سال ششم هجرى و آيه 12 در سال نهم هجرى نازل شده است و آيه آخر آن نيز
در ارتباط با آيه اول است.13
بى گمان اين گونه موارد را نيز بايد به اشاره و اشراف پيامبر(ص) بدانيم و
ترتيبى را كه خداوند در نظر داشته اين چنين به حساب آوريم, نه آن كه بر
اساس اين مصاديق برداشت شود كه گردآورى قرآن بر خلاف ماانزل الله است;
كارى كه سوگمندانه در برخى كتب حديث ديده مى شود.
اگر به عنوان نمونه در همان سوره ممتحنه نيك بنگريم درخواهيم يافت كه
ساختار سوره همانند ديگر سوره ها سنجيده و نظام مند است و تناسب آغاز و
انجام و وحدت موضوعى بر آن حاكم است و اگر بخواهيم آن را بنابر ترتيب نزول
مرتب سازيم, از قالب سوره اى منسجم و خوش ترتيب خارج خواهد شد و ساختار آن
شباهتى با ساختار ديگر سوره ها نخواهد داشت.
سوره ممتحنه اين گونه آغاز مى شود: (يا ايها الذين آمنوا لاتتّخذوا عدوّى
و عدوّكم اولياء… ) و اين گونه پايان مى يابد: (يا ايها الذين آمنوا
لاتتولّوا قوماً غضب الله عليهم… ) اين سوره درباره نهى از دوستى كردن
مؤمنان با كافران و دشمنان دين خدا سخن مى گويد و همان گونه كه مشاهده مى
شود, آغاز و پايان سوره متناسب با مضمون آن و داراى (براعت استهلال) و
(براعت ختام) است و آغاز و پايان آن نيز با همديگر متناسب هستند. آيه هاى
10 , 11, 12 اين سوره نيز با يكديگر تناسب كامل دارند و درباره زنانى صبحت
مى كنند كه از سوى كافران به سوى مؤمنان بيايند و به عكس آن; و نيز زنانى
كه براى بيعت خدمت پيامبر(ص) برسند, و اين مسأله اى است كه به مناسبت مطرح
مى شود كه حال كه مؤمنان با مشركان پيمان صلح بسته اند اگر چنين اتفاق
افتد چه كنند. بنابراين نمى شود آيه 10 به عنوان آغازگر اين سوره باشد و
اگر اين گونه باشد, مسأله اى فرعى به عنوان اصل و در آغاز سوره قرار مى
گيرد و نهى اصلى خداوند سبحان به عنوان مسأله اى ضمنى در ميان سوره مطرح
خواهد شد.
به هر حال توقيفى بودن ترتيب آيات, مسأله اى است كه بيشتر قريب به اتفاق
دانشمندان به آن معترف هستند و بسيارى ادعاى اجماع كرده اند. دقت در نظم
آيات هر سوره نيز اين مسأله را به خوبى تأييد مى كند و آياتى نيز كه درك
ارتباط ظاهرى آنها با آيات پيشين دشوار است با انديشه و تأمل ارتباط شان
روشن خواهد شد.14
البته برخى از دانشمندان شيعه مطابق بودن نظم كنونى آيات را با نظم موجود
در زمان پيامبر, نسبت به تمامى آيات نپذيرفته و اجتهاد صحابه را در آن بى
دخالت ندانسته اند, از جمله آنان علامه طباطبايى است كه بر اساس روايات
جمع قرآن, توقيفى بودن آيات را مورد تشكيك قرار داده و دخالت صحابه را در
نظم آيات قرآن روا مى داند.15
به هر حال ما با علامه در اين جهت موافق نيستيم و در بحث از ترتيب سوره
ها, درباره روايات جمع نقدهايى خواهيم آورد و نيز تأييداتى بر توقيفى بودن
آيات خواهد آمد و خود علامه در كتاب قرآن و اسلام اين گونه مى نويسد:
(آنچه هرگز قابل ترديد نيست و نمى شود انكار كرد اين است كه بيشتر سوره
هاى قرآنى پيش از رحلت پيامبر در ميان مسلمانان دائر و معروف بوده اند, در
ده ها و صدها حديث از طرق اهل سنت و شيعه در وصف تبليغ پيغمبر اكرم(ص) يا
يارانش پيش از رحلت و همچنين در وصف نمازهايى كه خوانده و روشى كه در
تلاوت قرآن داشته نام اين سوره ها آمده است.
همچنين نام هايى كه براى گروه گروه اين سوره ها درصدر اسلام دائر بوده
مانند سور طوال و مئين و مثانى و مفصلات در احاديثى كه از زمان حيات
پيغمبر(ص) حكايت مى كند بسيار به چشم مى خورد.)16
آيا آنچه در نظم و ترتيب كتاب الهى مهم است, همان شكل يافتن آيات
در قالب سوره هاست يا چگونگى جاى گيرى و ترتيب سوره ها نيز حائز اهميت
است؟ آيا آن كه قرآن را بر پيامبرش فرو فرستاد, برنامه اى براى ترتيب فصل
هاى آن نداشت, و آيا پيامبراكرم(ص) در زمان حيات شريف شان براى منظم كردن
سوره ها اقدامى انجام دادند يا اين كه كار را به مردمان واگذاشتند؟
توقيفى يا اجتهادى بودن ترتيب سوره ها دو واژه اى هستند كه اين پرسشها را
در خود نهفته دارند. درباره گردآورى و تنظيم سوره ها كه آيا توقيفى است و
با اشاره پيامبر صورت گرفته است و يا اجتهادى است و پس از رحلت آن حضرت,
اختلاف نظر وجود دارد و درباره آن سه ديدگاه ارائه شده است:
الف. توقيفى و مستند به پيامبر است.
ب. اجتهادى و مستند به صحابه است.
ج. در بخشى وحيانى و در بخشى ديگر اجتهادى است.
در اين بخش به بررسى آراء يادشده و ادله آنها و سپس به داورى درباره آنها مى پردازيم:
بسيارى بر اين عقيده اند كه ترتيب كنونى سوره هاى قرآن به ارشاد
پيامبر(ص) مى باشد و اين ترتيب در زمان رسول اكرم(ص) وجود داشته است. از
جمله اين كسان, ابن انبارى , كرمانى و طيبى مى باشند; ابن انبارى در كتاب
(الرد على من خالف مصحف عثمان) مى نويسد:
(خداوند همه قرآن را تماماً بر آسمان دنيا نازل كرد و سپس آن را در مدت
بيست و اندى سال به صورت پراكنده فرو فرستاد و جبرئيل, پيامبرش را بر
جايگاه آيه ها و سوره ها آگاه مى ساخت; بنابراين چينش و گردآورى سوره ها
مانند گردآورى آيات و حروف است كه تمامى آن از جانب پيامبر است; بنابراين
اگر كسى سوره ها را پس و پيش كند در نظم قرآن خلل وارد ساخته و مانند كسى
است كه نظم آيات و كلمات را بر هم زده باشد.)17
كرمانى در (البرهان) مى نويسد:
(ترتيب سوره ها بدين گونه كه هست در نزد خداوند و در لوح محفوظ نيز همين
گونه است و رسول خدا(ص) بر همين ترتيب آنچه را از قرآن جمع گشته بود, هر
ساله بر جبرئيل عرضه مى كرد و در سالى كه در آن وفات يافت دوبار قرآن را
بر جبرئيل عرضه كرد و آخرين آيه اى كه نازل شد (واتقوا يوماً ترجعون فيه
الى الله) بود كه به اشاره جبرئيل, پيامبر آن را ميان دو آيه ربا و دين
قرار داد.)
طيبى نيز سخنى مانند اين دو نقل دارد,18 و بنابر گفته آلوسى اين سخنى است كه از جماعت بسيارى روايت شده است.19
باقلانى نيز با ترديد مى گويد, احتمال دارد كه پيامبر(ص) به اين ترتيب امر
كرده باشد و احتمال دارد كه اين ترتيب, ناشى از اجتهاد صحابه باشد. و دانى
مى گويد: جبرئيل پيامبر را بر موضع آيه و موضع سوره آگاه مى ساخت.20
از ديگر كسانى كه قائل به توقيفى بودن ترتيب سور هستند, ابوجعفر نحّاس, ابن حصّار و ابن حجر هستند.21
نهاوندى در تفسير (نفحات الرحمن) اين گونه بيان مى دارد كه بدون هيچ شك و
ترديدى آيه ها و سوره هاى قرآن مجيد, ترتيبى دارد كه مورد رضايت خداوند
است و در لوح محفوظ ثابت بوده و بر پيامبرش نازل شده. وى اين گونه استدلال
مى كند كه حسن ترتيب از امورى است كه در نيكو بودن هر كتاب دخالت دارد;
بنابراين قرآن به عنوان بهترين كتاب ها, نظم و ترتيبش از جانب خداوند بايد
باشد و اين نيك ترتيبى آيات و سوره هاى قرآن, از وجوه اعجاز آن به شمار مى
آيد.
مؤيد اين مطلب آن است كه خداوند اين كتاب كريم را به ذات مقدس خود نسبت
داده است و پرواضح است كه كتاب, نام مجموعه مطالب مرتب و منظم است, پس
زمانى كه شخصى احاديث نبوى يا خطبه هاى حضرت امير را در دفترى گرد آورد,
اين دفتر و ديوان به گردآورنده نسبت داده مى شود, نه به آن دو بزرگوار.
بنابراين اطلاق (كتاب الله) در آيات كريمه و روايات متواتره بر اين مجموعه
مرتب و منظم, به خوبى گوياى آن است كه علوم, نظم ترتيب و تأليف آن از سوى
خداوند تبارك و تعالى است.
اين مفسر پس از بيان دليل ها و شاهدهايى ديگر نتيجه مى گيرد كه تمامى اين
امور, ما را به يقين مى رساند كه ترتيب آيات و سور, به خواسته و ميل صحابه
و سلف نبوده, بلكه بنابر وحى پروردگار و اشاره رسولش بوده است.22
سيد مرتضى اظهار مى دارد كه تمامى قرآن در زمان رسول اكرم(ص) آموزش داده
مى شد و حفظ مى گرديد… و گروهى از صحابه مانند عبدالله بن مسعود و ابى بن
كعب و غير آن دو, قرآن را در حضور پيامبر(ص) چندين بار ختم كردند, و تمامى
اينها با اندك تأملى دلالت بر اين دارد كه قرآن تدوين شده ومرتب بوده, نه
پراكنده و از هم گسسته.23
بجز سيد مرتضى, دانشمندان شيعى بسيارى, چه در گذشته و چه در حال, بر جمع
قرآن در زمان پيامبر(ص) تأكيد كرده اند كه از ميان آنها اشخاص ذيل را مى
توان نام برد:
شيخ صدوق24, امين الاسلام طبرسى25, فتح الله كاشانى26, سيد ابن طاووس27,
شيخ حر عاملى28, علامه شرف الدين29, آية الله خويى30, محمدتقى شريعتى31,
علامه سيدمرتضى عسكرى32, آية الله حسن زاده آملى33, دكتر محمد حسين على
الصغير34, سيد جعفر مرتضى عاملى35 و على كورانى36.
از دانشمندان متأخر و معاصر اهل سنت نيز بسيارى بر اين باورند كه ترتيب
سور توقيفى است, از جمله: آلوسى37, شيخ محمود شلتوت 38, زرقانى39 و صبحى
صالح40.
گروهى از دانشمندان گذشته و حال, معتقدند كه پيامبر(ص) در حالى
وفات يافت كه قرآن بر جريده هاى نخل, تخته سنگ ها, استخوان ها, تكه چرم ها
وكاغذ و در سينه هاى مردم به صورت پراكنده بود, و گرچه آيات در ضمن سوره
ها مرتب بودند و سوره ها نيز نام داشتند, اما قرآن به صورت مصحف و كتاب
مدوّن وجود نداشت و ترتيبى نظام دار ميان سوره هاى آن نبود و اين كار در
دوران هاى بعد انجام گرفت, بدين صورت كه نخست در دوران خلافت ابوبكر, آيات
قرآن به وسيله زيدبن ثابت در ضمن سوره ها به صورت صحيفه هايى نوشته شدند و
سپس در زمان عثمان سوره ها نيز نظم و ترتيب يافتند. البته بنابر نظر شيعه
پيش از همه اين اقدامات حضرت امير(ص) قرآنى گردآورده بودند كه مورد پذيرش
حكومت واقع نشد.
از جمله كسانى كه ترتيب سوره ها را به دست صحابه مى داند, ابن جزّى است. او مى نويسد:
(ترتيب سوره ها به شيوه كنونى, كار عثمان و زيدبن ثابت و كسانى است كه با
او مصحف را نوشتند. و نيز گفته شده كار پيامبر است, اما اين نظر ضعيف است
و رواياتى كه در اين باره وارد شده, آن را رد مى كنند.)41
ابن فارس نيز اين ترتيب را از امورى مى داند كه صحابه بر عهده گرفتند.42
از ديگر قائلين به اين نظريه علامه طباطبايى است كه در ضمن بحث گسترده اى
درباره جمع و تدوين قرآن, ترتيب سوره ها را از آنِ صحابه مى داند و بر اين
مسأله استدلال مى كند و به نقد ديگر آراء مى پردازد43.
استاد معرفت نيز از طرفداران سرسخت اين ديدگاه است و در (التمهيد فى علوم
القرآن) به دفاع از آن و مناقشه در رأى مخالف پرداخته است.44
درباره آن كه كدام يك از اين دو نظر طرفداران بيشترى دارد, سيوطى و زركشى
بر آنند كه بيشتر دانشمندان علوم قرآنى ترتيب موجود سوره ها را به اجتهاد
صحابه مى دانند,45 اما آلوسى نظر اكثريت علما را بر توقيفى بودن مى
داند46. به هر حال, توقيفى بودن ترتيب سوره ها در ميان دانشمندان معاصر
طرفداران بيشترى دارد.
بدرالدين زركشى كه خود توقيفى بودن ترتيب سوره ها را ترجيح مى دهد, سعى بر
آن دارد كه اين اختلاف را لفظى و هر دو گروه را هم عقيده بداند به اين
بيان كه كسانى كه ترتيب سوره ها را به دست صحابه مى دانند اين مطلب را
قبول دارند كه صحابه به اسباب نزول و جايگاه كلمات قرآن آگاه بودند و رسول
اكرم(ص) براى آنها به اين ترتيب اشاره كرده اند. بنابراين جمع و ترتيب
آنان مستند به پيامبر مى شود.47
در واقع زركشى مى خواهد بگويد گرچه ممكن است تدوين سوره ها به دست صحابه و
در دوران پس از پيامبر انجام شده باشد, اما اين ترتيب بر اساس اشاراتى
بوده كه از سوى خود پيامبر در دوران حيات مبارك خود نسبت به ترتيب سوره ها
وجود داشته است; بنابراين اگر چه خود پيامبر با دست خود سوره ها را در يك
مصحف گرد نياورد, اما چگونگى ترتيب سوره ها را براى مردم بيان كرده بود.
گروهى از دانشمندان, رأى ميانه اى را در ترتيب سوره ها اتخاذ كرده
و ترتيب آنها را در بخشى توقيفى و در بخشى اجتهادى مى دانند. اين گروه در
تعيين اين حجم اختلاف نظر دارند; بيهقى ترتيب تمامى سوره ها را توقيفى مى
داند مگر در دو سوره انفال و براءت. دليل وى در اين استناد, روايتى است كه
پرسش ابن عباس از عثمان و پاسخ وى را در اين باره حكايت مى كند كه چرا وى
ميان انفال كه از مثانى و براءت كه مئين است, جمع كرده.48 ما درباره اين
حديث در آينده سخن خواهيم گفت.
ابن عطيه نيز به اين نظر گرايش دارد كه ترتيب بسيارى از سوره ها در زمان
حيات پيامبر(ص) معلوم بوده, مانند (سبع طوال), (حواميم) و (مفصلات) و
ترتيب سوره هاى ديگر و تنظيم آنها بر عهده مسلمانان نهاده شده بود.49
ابوجعفر زيبر نيز نظرى مانند ابن عطيه دارد, اما حجم بيشترى از سوره ها را مرتب مى داند و مى گويد: موارد اختلاف, اندك هستند.50
جلال الدين سيوطى نيز از جمله كسانى است كه رأى ميانه را انتخاب كرده اند;
وى در كتاب (تناسق الدرر فى تناسب السور) اصل تقديم سوره هاى (طوال) بر
(مئين), (مئين) بر (مثانى) و (مثانى) بر (مفصلات) را به طور قطع, توقيفى
مى داند كه در آن مى توان ادعاى اجماع كرد و اختلاف را منحصر در ترتيب
سوره هاى اين اقسام چهارگانه مى داند. او مى نويسد:
(كسى ازمن در اين نظر پيشى نگرفته و دو امر مرا به اين نظر واداشت:
1. احاديثى كه دلالت بر توقيفى بودن مى كنند, و حديث پرسش ابن عباس از عثمان.
2. اتفاق تمامى مصاحف دراين جهت كه نخست, سوره هاى طولانى, سپس مثانى و پس
از آن مفصل را ذكر كرده اند و اختلاف شان فقط در ترتيب سوره هاى هر گروه
است.)
سيوطى پس از تحرير محل نزاع مى نويسد:
(نظرى كه من اختيار مى كنم, همان نظرى است كه بيهقى گفته است كه ترتيب تمامى سوره ها توقيفى است مگر انفال و براءت).51
از جمله دانشمندان معاصر كه اين نظر را برگزيده, عبدالله محمود شحّاته است. وى پس از يادكرد سه ديدگاه يادشده مى نويسد:
(من نظر نخست را دور از واقع مى دانم و گمان مى كنم ترتيب مصحف به اجتهاد
صحابه نبوده است و اختلافاتى كه در برخى مصاحف رخ داده, بر اثر اجتهاد
فردى صاحبان آن مصاحف بوده كه چون ترتيب مصحف عثمان و تلاش او در تدوين
قرآن را ديدند, از او پيروى و بر پذيرش مصحف او اتفاق كردند و على فرمود:
آنچه عثمان انجام داد با نظر و اتفاق ما بود و اگر نمى كرد من انجامش مى
دادم.
بنابراين نظر دوم باقى مى ماند كه ترتيب سوره ها توقيفى است و نظر سوم كه
ترتيب در برخى سوره ها توقيفى و در برخى ديگر اجتهادى است, و من اين نظر
را ترجيح مى دهم كه ترتيب بيشتر سوره ها توقيفى و ترتيب برخى اجتهادى بوده
است و اين ترتيب به اشاره پيامبر(ص) بوده, چون صحابه به اسباب نزول و
جايگاه كلمات قرآن آگاهى داشته اند. پس اختلاف بين دو گروه چنان كه زركشى
مى گويد, لفظى است.)52
آقاى دكتر حجتى نيز اين عقيده را انتخاب كرده, مى نويسد:
(ترتيب سوره ها در قرآن موجود ـ كم و بيش ـ به همان ترتيبى است كه در زمان
پيغمبر(ص) فراهم آمده است, زيرا بسيارى از مدارك شيعى و اهل سنت, وجود
چنين ترتيبى را به طور نسبى ـ در زمان پيغمبر(ص) تأييد مى كند. و در
احاديث, اشاراتى ديده مى شود كه رسول اكرم(ص) به چنين ترتيبى در سطح
بسيارى از سور قرآن اشاره فرموده, منتهى بايد گفت كه ترتيب همه سور مانند
ترتيب آيات, توقيفى نبوده, بلكه در ترتيب بعضى از سور, احتمالاً رأى و نظر
صحابه دخيل بوده است.)53
در خلال نقل اقوال, گاه به دليل هاى ديدگاه هاى سه گانه اشاره اى شد, اما
براى آن كه درباره تدوين قرآن و هنگامه انجام آن به قضاوت درستى برسيم, به
يادكرد دليل هاى كسانى كه جمع قرآن را مستند به دوران صحابه و يا پيامبر
مى دانند و گاه نقد آنها مى پردازيم.
1. امكان تدوين سوره ها به شكل مصحف در دوران حيات رسول اكرم(ص)
وجود نداشته است, زيرا در عهد آن حضرت هنوز انتظار فرود آمدن قرآن وجود
داشته است و تا وقتى كه وحى منقطع نشده چگونه مى توان سوره ها را به صورت
مصحف گردآورد. بنابراين بايد دوران رسالت سپرى مى شد و وحى كامل مى گشت و
آن گاه مرتب مى شد.54
در حاشيه اين دليل اين گونه مى توان نوشت كه ادامه داشتن نزول وحى نمى
تواند مانعى براى مرتب شدن قرآن به شمار آيد, زيرا همان گونه كه ترتيب
آيات در ضمن سوره ها سامان مى يافت و حال آن كه فرود آمدن قرآن ادامه
داشته و آيات دسته دسته نازل مى شدند, مجموعه قرآن را نيز مى توانيم به
صورت قفسه اى در نظر آوريم كه اگر سوره اى جديد نازل مى گشت, پرونده اى
جديد در ميان ديگر سوره ها و در جايگاهى مناسب برايش گشوده مى شد, به ويژه
اگر توجه داشته باشيم كه 86 سوره قرآن مكى هستند كه پيش از هجرت نازل شده
بودند و تنها 28 سوره مدنى هستند كه بيشتر آنها تا اواخر حيات پيامبر نازل
شده بودند. فزون بر اين, رسول خدا از طريق وحى بر رو به اتمام رفتن رسالت
خويش آگاه بود و همان طور كه در حجة الوداع براى مسأله ولايت و جانشينى
خود تدبيرى انديشيد و بار ديگر حضرت على(ع) را به جانشينى خود معرفى كرد,
براى نظم بخشيدن به سوره ها و مدون كردن آنها نيز مى توانست تدبيرى
بينديشد.
2. مصاحف صحابه پيش از آن كه عثمان قرآن را گردآورد در ترتيب سوره ها با
يكديگر اختلاف داشتند. اگر اين ترتيب توقيفى بود و از رسول خدا رسيده بود,
آنان هرگز اختلاف نمى كردند; چنان كه گفته اند مصحف على بن ابى طالب(ع) به
ترتيب نزول بود, در اول آن سوره (اقرأ), بعد (مدثر), سپس (مزمل) و پس از
آن (تبت) و بعد از آن (تكوير) تا آخر سور مكى و مدنى; و همچنين در مصحف
ابن مسعود, (بقره), (نساء), (آل عمران) … قرار گرفته بودند و نيز مصحف ابى
بن كعب و ساير مصاحف در ترتيب سوره ها با همديگر يكسان نبودند.55
گروهى از اهل علم در توجيه اين اختلاف پاسخ داده اند كه آنچه از اختلاف
مصحف صحابه روايت شده پيش از عرضه اخير بوده است و پس از آن, پيامبر سوره
ها را براى ايشان مرتب كردند.56
ييا آن كه اين مصاحف نوشته هايى شخصى براى يادآورى خود نويسندگان بوده, نه
آن كه غرض آنان به جا گذاشتن قرآنى تدوين شده باشد; از اين رو در آنها
تفسير و برخى ادعيه وجود داشته و يا سوره هايى كه قابل فراموشى نبوده
نيامده اند.57 نكته جالبى كه در مصحف صحابه مانند ابن مسعود و ابى بن كعب
وجود دارد آن است كه گرچه در ترتيب برخى سوره ها با هم تفاوت دارند, اما
چارچوب كلى آنها كه آغاز از سوره هاى بزرگ وپايان به سوره هاى كوچك است,
يكسان است.58
درباره مصحف حضرت امير(ع) دليل معتبرى نداريم كه بيان كننده ترتيب نزول
مصحف ايشان باشد مگر گفتار برخى دانشمندان مانند ابن نديم, و اگر آن حضرت
پس از پذيرفته نشدن مصحف شان آن را از ديگران نهان داشتند و فرمودند: ديگر
كسى آن را نخواهد ديد, چگونه بر عده اى روشن شده است كه ترتيبش با مصحف
كنونى تفاوت داشته است. البته ويژگى ممتاز مصحف ايشان آن بوده كه مشتمل بر
تنزيل و تأويل بوده است; يعنى فزون بر ثبت كامل متن مصحف, از زمينه ها و
شأن نزول آيات, آگاهى لازم را در اختيار مى گذاشته و از تأويلات و اسرار
نهان قرآن نيز خبر مى داده است.59
3. يكى از دليل هاى عمده اين نظر, مجموعه روايات و آثارى است كه درباره
گردآورى و تنظيم مصحف وارد شده و از آنها اجتهادى بودن ترتيب مصحف قابل
استنباط است.
گروهى از اين روايات كه بيشتر در آثار اهل سنت و گاه در آثار شيعى آمده,
روايات مربوط به جمع و تدوين قرآن در زمان خلفاست كه به آن اشاره شد و
هنگام يادكردن دليل هاى نظر مقابل, نقد آن خواهد آمد.
از جمله ابن اشته نقل مى كند:
(عثمان فرمان داد كه سوره هاى طوال را پى درپى قرار دهند, و سوره هاى
انفال و توبه را جزء هفت سوره طولانى قرار داده و آنها را با (بسم الله
الرحمن الرحيم) از يكديگر جدا نكرد. و باز به روايتى, ابن عباس از عثمان
مى پرسد, چرا ميان انفال و توبه بسم الله نيامده است؟ و عثمان پاسخ مى دهد
چون رسول خدا بدرود حيات گفت و روشن نشد براى ما كه اين, دو سوره است يا
يك سوره, ازاين رو اين دو را كنار هم نهاديم.)60
البته درباره صحت اين حديث تشكيك شده است و تك حديثى است كه برخى آن را
نپذيرفته اند.61 و بر فرض صحت, دلالت آن همين اندازه است كه اجتهادى بودن
ترتيب اين دو سوره را برساند, همان گونه كه بيهقى و سيوطى از آن استفاده
كرده اند.62 و اگر ترتيب ديگر سوره ها امرى اجتهادى و بى سابقه بود, به
طور يقين سؤالات و نقدهاى بسيارى درباره چگونگى آن مطرح مى شد. سوره هاى
انفال و توبه نيز تناسب شان به اندازه اى زياد است كه اين مسأله را تقويت
مى كند كه اين دو يك سوره باشند,63 همان گونه كه از امام صادق(ع) نيز
روايت شده است.64
اين نكته نيز قابل توجه است كه پذيرفتن روايات جمع, با قائل شدن به توقيفى
بودن سوره ها منافاتى ندارد و بسيارى از نويسندگان اهل سنت كه دراين باره
دست به تأليف زده اند, در عين آن كه جمع و تدوين قرآن را در زمان خليفه
اول و خليفه سوم مى پذيرند, ترتيب سوره ها را نيز توقيفى مى دانند; يعنى
اين نظم و ترتيب بر اساس آنچه بوده كه از رسول خدا شنيده بودند.
جمعى از روايات منحصر در منابع شيعى هستند كه مورد استناد دانشمندانى از
شيعه كه ترتيب سوره ها را به اجتهاد صحابه مى دانند, قرار گرفته اند.
از آن ميان, روايتى است كه استاد معرفت بر آن تأكيد فراوان دارد; در
بحارالانوار از ارشاد شيخ مفيد روايت شده است كه جابر از امام باقر (ع)
روايت مى كند كه فرمود:
(اذا قام قائم آل محمد(ع) ضرب فساطيط لمن يعلّم الناس القرآن على ما أنزل
اللّه جلّ جلاله, فأصعب ما يكون على من حفظه اليوم, لانه يخالف فيه
التأليف.) 65
زمانى كه قائم آل محمد(ص) قيام كند. سراپرده هايى براى آموختن قرآن به
مردم بر اساس آنچه خدا نازل كرده بر پا خواهد كرد, اين كار بر كسى كه قرآن
را به شكل فعلى حفظ باشد دشوارتر است, چون كه تأليف آن قرآن متفاوت با
ترتيب كنونى است.
استاد معرفت اين گونه استفاده مى كند كه آن قرآن در ترتيب سوره ها و برخى آيات با مصحف حاضر تفاوت دارد.66
اگر بخواهيم اين حديث را با همين تأويل بپذيريم, بايد بيش از آنچه را جناب
استاد پذيرفته اند بپذيريم ; چرا كه تنها مخالفت در ترتيب سوره ها و بخش
كوچكى از آيات باعث دشوارى بر حافظ قرآن نمى شود و حال او را مشكل تر از
حال ديگران نخواهد ساخت; زيرا حافظ قرآن به راحتى مى تواند ترتيب جديد
سوره ها را فرا بگيرد و جابجا كردن مثلاً 20 آيه نيز بر او دشوار نخواهد
بود و به آسانى با ترتيب جديد خو مى گيرد, بنابراين لازمه التزام به اين
حديث آن است كه ترتيب قرآن را در حجم قابل توجهى مخالف با ترتيب واقعى آن
بدانيم, و اين سخن را هيچ قرآن پژوهى نخواهد پذيرفت و از نظم و ترتيب
استوار و دقيق آيات چشم پوشى نخواهد كرد. پس بهتر آن است كه واقعيت امر را
به زمان وقوع آن موكول كنيم و با خبرى واحد, ترتيب قرآن را بر خلاف آنچه
خدا خواسته است ندانيم.
1. شايد مهم ترين دليل كسانى كه جمع قرآن را مستند به زمان پيامبر
مى دانند, نااستوارى و تعارض هاى احاديثى است كه حكايت از جمع قرآن در
زمان خلفا و به دست آنان دارند. و به طور طبيعى زمانى كه احتمال ديگر كه
جمع قرآن پس از وفات پيامبر باشد رد شد, نتيجه خواهد داد كه گردآورى و
مجموعه شدن قرآن در سال هاى حيات رسول اكرم و با نظارت ايشان بوده است.
از نقدهاى مهم اين احاديث, كارى است كه آية الله خويى(ره) در (البيان)
انجام داده و در آثار ديگر نويسندگان بازتاب گسترده اى داشته است.67
ديدگاهى كه ايشان از آن زاويه به جمع و تدوين قرآن (اعم از آيات و سور)
بدان مى نگرد, پاسخگويى به يكى از شبهات گروندگان به نظريه تحريف قرآن
است. ريشه اين شبهه به اين امر بر مى گردد كه جمع قرآن به دستور ابوبكر و
در پى كشته شدن هفتاد نفر از قاريان قرآن در (بئر معونه) و شهادت 400 نفر
ديگر در نبرد (يمامه) بود, و روندى كه اين جمع داشت كه زيدبن ثابت قرآن را
با دو شاهد مى پذيرفت و ثبت مى كرد, به طور طبيعى اقتضاى آن را دارد كه
قسمتى از قرآن در اين ميان از بين رفته باشد.
آية الله خويى براى پاسخگويى به اين شبهه, نخست مجموعه روايات (جمع قرآنى)
را كه بالغ بر 22 مورد مى شود, از منابع اهل سنت گردآورى مى كند و سپس به
نقد آنها مى پردازد. بدين شرح كه فزون برآن كه اين احاديث, خبرهاى واحدى
هستند كه اطمينان آور نيستند, به جهت هاى زير مخدوش هستند:
ييك. خود اين احاديث با يكديگر تناقض دارند و 12 نقطه مورد اختلاف در آنها
يافت مى شود; مانند آن كه قرآن چه هنگام به صورت مصحف درآمد؟ چه كسى متصدى
اين كار شد و… .
دو. اين روايات با احاديثى كه جمع قرآن را در عهد رسول الله(ص) مى دانند, معارض اند.
سه. اين احاديث با آياتى از كتاب كه دلالت بر مشخص بودن سوره هاى قرآن و
انتشار آنها ميان مردم دارند, به گونه اى كه به آوردن مثل آنان تحدى و
مبارزه جويى شده, منافات دارند.
و نيز با اطلاق لفظ كتاب در لسان قرآن و روايات منافات دارد, زيرا ظاهر واژه كتاب آن است كه مجموعه اى نوشته شده ميان دو جلد باشد.
چهار. احاديث جمع, با حكم عقل منافات دارد, زيرا چگونه مى شود با آن همه
شهرت, عظمت و اهميتى كه قرآن در نزد پيامبر و مسلمانان داشت, جمع آورى
نشود تا از تباه شدن مصون بماند.
پنج. بنابر اجماع مسلمانان, نص قرآنى به صورت متواتر از پيامبر رسيده است
و جزاين راهى نيست و حال آن كه برخى ازاين روايات اشاره دارد كه
گردآورندگان قرآن, آن را با شهادت دو و گاه يك مرد ثبت مى كردند.
شش. اين روايات بر فرض صحت, تحريف در نصوص قرآن را در پى دارد; چه تحريف
به كاستى و نقص و چه تحريف به زيادى و افزايش, البته در حد كلمه يا آيه, و
اين امر مخالف با ضرورت دين و اجماع است.
آية الله خويى در پايان اين گونه نتيجه گيرى مى كند كه نسبت دادن جمع قرآن
به زمان خلفا امر موهومى است كه مخالف با كتاب, سنت, اجماع و عقل مى باشد,
بنابراين مدعى تحريف نمى تواند به اين احاديث برمدعاى خود استدلال كند… .68
استاد معرفت در (التمهيد) در صدد پاسخگويى از اين اشكالات برآمده و قضيه
جمع قرآن را واقعه اى تاريخى دانسته است كه بايد به نصوص تاريخ رجوع كرد,
نه مسأله اى عقلانى و قابل بحث و جدل, و افزوده است كه مورخان بر اين
مسأله كه ترتيب سوره ها پس از وفات پيامبر صورت گرفته است, اتفاق كلمه
دارند.69
علامه سيد مرتضى عسكرى نيز در كتاب (القرآن الكريم و روايات المدرستين),
پس از نقل روايات جمع قرآن, بر اساس آنچه در اين روايات آمده است, به
مناقشه در آنها مى پردازد و يادآور مى شود كه علماى گذشته نيز به تناقض
روايات جمع قرآن توجه داشته اند, مانند قاضى ابن طيّب كه قاضى ابوبكر بن
عربى در صدد پاسخگويى به او و توجيه تناقض روايات بر آمده است.70
نظر علامه عسكرى آن است كه قرآن در زمان پيامبر(ص) با وحى جبرئيل جمع شده
بود و رواياتى كه درباره قرآن وارد شده, تمامى دروغ است, و كارى كه خلفا
نسبت به قرآن انجام دادند آن بود كه آن را از وحى بيانى, كه احاديث پيامبر
بود, مجرد ساختند.71
آيت الله بروجردى در درس اصول خود, در بحث حجيت ظواهر كتاب, به طور اجمال
به نقد شبهه تحريف پرداخت, سخن ايشان درباره روايات جمع چنين است:
(هدف عامه در نقل اين روايات, بيان فضيلت ابى بكر و عمر و نشان دادن خدمت
آن دو به اسلام مى باشد و از جانب آنان اين روايات در ميان خاصه راه پيدا
كرده است, و اهل سنت در نقل اين روايات كه باعث كوبيدن عظمت قرآن مى شود,
براى بزرگداشت خلفا افراط كرده اند, همچنان كه شيعه نيز در نقل رواياتى كه
دلالت مى كند على(ع) قرآن را گردآورد و آن را نزد مردم برد و آنان آن را
نپذيرفتند, افراط كرده اند…)72
ييكى از جديدترين و گسترده ترين تحقيقات درباره گردآورى و تدوين قرآن,
كارى است كه نگارنده كتاب (تدوين القرآن) انجام داده است. كتاب يادشده به
دقت و با شيوه تحليلى به سير جمع قرآن در زمان خلفا پرداخته است و ثابت
كرده كه اين روند بر اثر سياست بازى ها بوده است. مؤلف در پاسخ به اين
سؤال كه آيا چيزى به نام مشكله جمع قرآن وجود داشته است يا نه, مى نويسد:
(بيشتر روايات جمع قرآن تلاش كرده اند كه ثابت كنند قرآن در زمان
پيامبر(ص) تمامى آن در مصحف واحدى جمع نشده بود و سوره ها و آياتش در نزد
افراد گوناگون پراكنده بود, اما كسى كه درمصادر حديث و تاريخ پى جويى كند,
يقين خواهد كرد كه قرآن از زمان پيامبر(ص) در مصحفى جمع شده بود و آن نسخه
درمنزل پيامبر(ص) در مسجد آن حضرت و در نزد بسيارى موجود بود, همچنان كه
در سينه بسيارى از ياران و اطرافيان آن حضرت حفظ شده بود, مشكلى كه وجود
داشت مشكل حكومت بود كه از اعتماد برنسخه اى از قرآن به عنوان نسخه رسمى
تمامى مسلمين واهمه داشت.
بنابراين عمر به عنوان حاكم, از سويى نسخه هايى از قرآن را كه على(ع) آورد
طرد كرد, و انصار را نيز از اقدام بر تهيه نسخه اى كه ديگران بر آن اعتماد
كنند, بازداشت, زيرا اين عمل را حق دولت مى دانست, و از سوى ديگر از روى
قرآن متداول در ميان مردم نيز نسخه اى تهيه نكرد تا به ديگر سرزمين ها
بفرستد, زيرا نمى خواست بر نسخه معينى اعتماد كرده باشد.
از جانب ديگر اقدام به تشكيل كميته جمع قرآن, متشكل ازخليفه عمر و زيدبن
ثابت نمود. اين كميته كارش به درازا كشيد و نسخه اى از قرآن به مسلمانان
تقديم نكرد, بلكه نسخه اى را كه گردآورد, در دست خليفه ماند; از اين رو
دولت اسلامى در طول سال هاى زمامدارى دو خليفه اول بدون نسخه اى رسمى ماند.
وحكومت با حديث (احرف سبعه) بر اختلاف مردم در قراءت نص قرآن پاسخ گفت, تا
آن كه اين مشكل به اوج خود رسيد. پس خليفه سوم عثمان به پاخاست و نسخه
فعلى قرآن را در سال 25 هجرى تهيه كرد.)73
نگارنده كتاب (تدوين القرآن) پس از بيان اين مطالب به تفصيل آن و ذكر دلايل مجموع بودن قرآن مى پردازد.
2. يكى ديگر از دلايلى كه طرفداران وحيانى بودن ترتيب سوره ها به آن
استدلال كرده اند, اين است كه صحابه بر مصحف عثمان اجماع كرده اند و كسى
ازآنان با آن مخالفت نكرد. اجماع آنها خود دليل بر توقيفى بودن مسأله است;
چه اگر از مسائل اجتهادى بود و چنين كارى به اختيار مسلمان ها بود اختلاف
نظر پيش مى آمد و بايستى نسخه هاى قرآن با يكديگر مختلف مى شد و هر كس به
ذوق و تشخيص و ميل خود سوره ها را مى نوشت, و مشكل است كه بگوييم تمامى
مسلمان ها در اين جهت تسليم خليفه شدند و به آسانى تمكين كردند و از ترتيب
خود چشم پوشيدند.74
3. از جمله دلايلى كه بر توقيفى بودن ترتيب سوره ها وجود دارد حالت خاصى
است كه بر چينش سوره ها حاكم است; سوره هايى كه با (حم) يا (الر) شروع مى
شوند, پشت سر هم قرار گرفته اند, اما سوره هايى كه با (تسبيح) شروع مى
شوند پى درپى نيامده اند; و سوره (طس) ميان دو سوره (طسم شعراء) و (طسم
قصص) فاصله شده است كه در مطلع مانند يكديگرند. همچنين سوره (مطففين) ميان
دو سوره (انفطار) و (انشقاق) واقع شده است كه در آغاز و انجام همانند
يكديگرند. پس اگر ترتيب سوره ها توقيفى نبود و از روى اجتهاد مشخصى انجام
گرفته بود, بى گمان مى بايست (مسبحات) پشت سرهم مى آمدند, (طس) پس از
(قصص) ذكر مى شد و (مطففين) قبل از (انفطار) يا بعد از (انشقاق) قرار مى
گرفت و ميان سوره هاى دارنده (الر) نيز فاصله مى افتاد.75
دليل يادشده از راه عدم وجود ملاك مشخص در ترتيب موجود, نشان دهنده توقيفى بودن ترتيب سوره ها است.
برخى ازاين طريق استدلال كرده اند كه وجود تناسب و ارتباط ميان سوره ها و
ملاك هايى كه در ترتيب آنها وجود دارد, ما را به توقيفى بودن رهنمون مى
شود. زركشى مى نويسد:
(درباره ترتيب موجود سوره ها در مصحف, نشانه هايى هستند كه ثابت مى كنند
اين ترتيب, توقيفى و صادر از حكيم است, گاه بر اساس حروف مقطعه آغاز آنها
پشت سرهم قرار گرفته اند, چنان كه در (حواميم) مى بينيم, وگاه بنابر
موافقت معنايى اول يك سوره با پايان سوره قبل, مانند: آخر حمد و اول بقره,
و زمانى نيز به علت هماهنگى در آهنگ پايانى آيات, مانند آخر (تبت) و اول
(اخلاص), و سرانجام گاهى بر اساس وجود شباهت كلى مطالب دو سوره پى درپى
مانند: (والضحى) و (الم نشرح).)76
وى سپس به نقل توضيحى مفصل, درباره ترتيب چهار سوره مدنى آغاز قرآن مى پردازد.77
4. يكى از دليل هاى مهم اين نظر اهتمام فراوانى بود كه رسول اكرم(ص) و
صحابه ايشان به قرآن داشتند. پس با وجود اين اهتمام چگونه ممكن است جمع
قرآن تا زمان خلافت ابى بكر به تأخير بيفتد و كار به آنجا برسد كه درجمع
آن نياز به دو شاهد باشد تا شهادت دهند كه آن را از پيامبر شنيده اند.78
5. يكى ديگر از ادله كسانى كه ترتيب يافتن سوره هاى قرآن را در زمان
پيامبر(ص) مى دانند, اخبار و رواياتى است كه اين نظر را تأييد مى كند. از
جمله از زيد بن ثابت نقل شده كه گفت (كنا عند رسول الله نؤلف القرآن من
الرقاع).79 صبحى صالح اين گردآورى و تأليف قرآن از روى ورقه ها و صفحه هاى
كاغذين و پوستين را, ترتيب دادن سور و آيات معنى مى كند.80
درباره توقيفى بودن چينش سوره ها دليل هاى ديگرى نيز اقامه شده است,81 كه
به آنچه ياد شد بسنده مى كنيم. گر چه ممكن است در برخى از اين دليل ها
خدشه هايى وجود داشته باشد, اما اگر به مجموع آنها بنگريم نظم يافتن سوره
ها در حيات رسول اكرم(ص) را ثابت خواهند كرد.
دربحث ترتيب سوره ها, ما در برابر سه نظر قرار گرفته ايم كه هر
كدام دلايل خاص خود را دارند و زمانى كه به تنهايى در برابر هر دسته قرار
گيريم ما را همراه خود خواهند ساخت. در يك ارزيابى كلى از ديدگاه هاى
طرفين به روشنى درخواهيم يافت كه ديدگاه توقيفى بودن ترتيب سوره ها به هيچ
وجه از نظر استحكام و شواهد تاريخى و اعتبارى از ديدگاه كسانى كه ترتيب
آنها را پس ازحيات پيامبر(ص) مى دانند كاستى ندارد, بلكه در پذيرش اجتهادى
بودن ترتيب سوره ها با پرسش ها و ابهاماتى مواجه خواهيم بود كه ناديده
انگاشته شده اند.
چگونه مى توان تصور كرد كه در طول ساليان زيادى, چه در حيات پيامبر(ص) و
چه پس از رحلت ايشان, مسلمانان آن همه به قرآن و قراءت آن اهتمام داشته
باشند, اما از پيامبر و از صحابه نزديك آن حضرت نپرسند كه سوره ها را به
چه ترتيب بخوانند؟ مگر مى شود اين مسأله امرى كاملاً بى اهميت باشد و همه
در باور خود به اين رسيده باشند كه از حدود سيزده هزار وجه متصور در ترتيب
سوره هاى قرآن,82 هيچ كدام بر ديگرى ترجيح ندارد و تنها چيزى كه در روى
زمين بى خاصيت است و هيچ گونه حكمتى در آن نهفته نيست, همين چگونگى ترتيب
سوره ها است.
اين كه ما در زمان عثمان هيچ گونه مخالفتى نسبت به ترتيب سوره ها در مصحف
وى نمى بينيم نيز مؤيدى قوى است كه اين ترتيب براى مردم امرى شناخته شده
بوده است.
بنابراين, تصور اين كه هيچ گونه ترتيبى بر سوره هاى قرآن حاكم نباشد, بسيار دشوار است.
دكتر راميار مى نويسد:
(اما اين كه مى گويند قرآن در زمان رسول خدا در دفترى گرد نيامد و براى
توجيه آن عللى ذكر مى كنند. سخنى مايه دار نيست و منظور از اين كه مجموع
نبود و در دفترى نبود چيست؟ اين سخن بى گفت وگو است كه تمام قرآن در زمان
رسول خدا نوشته بوده است, حال اين نوشته ها, خواه ميان دو جلد و خواه
بيرون از دو جلد و پراكنده, وقتى يكجا جمع شود خود مجموعه اى است.
عللى هم كه براى آن ذكر مى كنند به هيچ وجه مانع از مجموع بودن نيست; يعنى
دسترسى داشتن به پيامبر(ص), بيم از نسخ كه در قرآن جاى گفت وگو است و
معلوم نبودن ترتيب, موجب بوده كه مجموعه اى تدوين نشود. به واقع كه هيچ يك
از اين علل, بر فرض وجود, نمى توانسته مانع باشد. درست است كه هميشه و هر
لحظه پيامبر گرامى در دسترس مسلمانان بود و هر مشكلى را پاسخگو بود, اما
حضور پيامبر كه مانع جمع نمى شد. نسخ هم اگر پيش مى آمد اجرا مى شد. ترتيب
هم كه همين بود و بعد هم چنان كه از حضور پيامبر آموخته بودند همان ترتيب
را برگزيدند.)83
به هر صورت چيزى كه مورد اتفاق تمامى مسلمانان است آن است كه به هيچ روى
جائز نيست قرآن به گونه اى ديگر و با ترتيبى ديگر نوشته يا چاپ گردد. گرچه
رعايت ترتيب سوره ها هنگام قراءت لازم نيست و هيچ گونه تلازمى ميان توقيفى
بودن ترتيب سوره ها و لزوم رعايت اين ترتيب هنگام قراءت وجود ندارد, البته
معكوس خواندن آيات مورد نهى قرار گرفته است.
اگر بدون در نظر گرفتن هر آنچه درباره ترتيب سوره ها گفته شده بخواهيم
ترتيب كنونى و امتيازات آن را مورد ارزيابى قرار دهيم, خواهيم ديد كه
ترتيبى نيكوست و بر ديگر ترتيب ها ترجيح دارد.
توضيح آن كه درباره چارچوب و قالب سوره ها چهار پيشنهاد مى تواند مطرح باشد:
1. ترتيب كنونى كه از سوره هاى بزرگ شروع و به سوره هاى كوچك ختم مى شود.
2. عكس اين ترتيب يعنى شروع از سوره هاى كوچك و ختم به سوره هاى بزرگ.
3. چينش سوره ها بر طبق ترتيب نزول.
4. نداشتن هيچ گونه ترتيبى.
امتياز مشترك ميان دو ترتيب نخست آن است كه مكان قرارگرفتن سوره هاى كوچك
و بزرگ و متوسط مشخص است و پيدا كردن سوره و آيه اى از آن آسان خواهد بود.
براى آموزش كودكان و كسانى كه در ابتداى راه هستند نيز اين جداسازى بسيار
سودمند است.
اما از ميان اين دو كدام بهتر است؟ شايد بتوان گفت براى تلاوتگر قرآن در
آغاز كار, داشتن نشاط باعث مى شود خواندن سوره هاى بزرگى مانند بقره ساده
و لذت بخش باشد و هر چه به سمت آخر قرآن پيش مى رويم, سوره ها كوتاه تر
شده و منزل گاه ها نزديك تر مى شوند, به گونه اى كه با نزديك شدن به پايان
ختم قرآن, خواننده نشاط خود را افزون مى بيند و خود را درجاده اى سرازير
مى يابد كه پيمودن آن آسان است, در حالى كه اگر اين ترتيب بر عكس بود,
خواننده خود را در راهى رو به بالا مى يافت كه پيمودنش سخت مى نمود.
طريق چهارم كه ترتيب نداشتن سوره ها مى باشد با روح اسلام كه دينى نظام
مند و وحدت آفرين است و براى جزئى ترين مسائل نظم و ترتيب قرارداده,
ناسازگار است.
در اين ميان چينش بر طبق ترتيب نزول باقى مى ماند كه فايده مهمى كه براى
آن ذكر مى كنند, هم گامى با مراحل دعوت پيامبر و آگاهى از سير حركت آن
است. گرچه اين مسأله حائز اهميت است, اما زمانى كه ترتيب آيات در سوره ها
بر طبق نزول نباشد و در موارد متعددى با آن مخالفت شده باشد, ترتيب نزولى
سور تا چه اندازه كارساز خواهد بود؟ فزون بر اين كه براى كسانى كه مايل به
دانستن اين امر باشند تاريخ و روايات وجود دارد كه بازگو كننده اين ترتيب
باشد و سير حركت دعوت پيامبر را مشخص سازد. و مسأله مهم ترى كه تمامى
مسلمانان هميشه با آن در ارتباطند, ترتيبى است كه دستيابى به آيات و سوره
ها را براى آنها آسان سازد و تصور كنيد كه قرآن مخلوطى از سوره هاى بزرگ و
كوچك باشد كه در ترتيب, اندازه هاى مختلفى داشته باشند, آيا واقعاً اين
ترتيب را خواهيم پسنديد, و چقدر براى ما دشوار خواهد بود اگر بخواهيم سوره
اى خاص را درآن بيابيم؟
بنابراين از انصاف نبايد گذشت كه چارچوب كلى ترتيب قرآن بهترين چارچوب است
و اگر كسى ترتيب سوره ها را به تمامى از آن پيامبر و وحيانى نمى داند دست
كم بايد اين قالب كلى را وحيانى بداند و تغييرات را اندك و در درون بخش
هاى هر يك از سوره هاى طوال, مئين, مثانى و مفصلات بداند.
ترتيب قرآن, ترتيبى طبيعى و سازگار است و در مجموع از سوره هاى طولانى به
سمت سوره هاى كوچك مى رود, اما با اين حال ترتيبى كليشه اى و خشك نيست كه
در لابه لاى آن حتماً سوره بعد كمى كوچك تر از سوره پيش ازخود باشد. و
حكمت هايى ديگر گاه باعث مى شود كه با تفاوت هاى اندك گاه سوره كوچك تر
مقدم شده باشد.
در پايان اين نكته را مى افزاييم كه خود قرآن كريم تصريح دارد كه خداوند
قادر و حكيم, خود نگاهبان و حافظ قرآن از هر گونه گزند است و هيچ خللى در
اين كتاب استوار و عزيز راه نخواهد يافت.84
(انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون) حجر/9
(و انه لكتاب عزيز. لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد)
فصلت/41ـ42
و اين صيانت همان گونه كه شامل هرگونه كاستى و افزايش در قرآن است, شامل
نظم و ترتيب آن نيز مى شود, چه آن كه نظم قرآن امر مهمى است و هرگونه خللى
درآن, امر باطلى محسوب مى شود كه از ساحت قدسى قرآن به دور است.
1. در اين باره بنگريد: الميزان, 13 / 226ـ 227.
2. سيوطى در (الاتقان) جلد اول صفحه 157, درباره آنچه بر پيامبر نازل شده سه قول نقل مى كند: 1. لفظ و معنى از لوح محفوظ بر پيامبر نازل شده است. 2. جبرئيل تنها معنى قرآن را فرود آورده است و خود پيامبر(ص) پس از آگاهى يافتن ازمعانى با زبان عربى از آنها تعبير كرده است. 3. بر جبرئيل معنى القا شده و او آنها را به قالب زبان عربى درآورده است.
زرقانى در (مناهل العرفان) جلد اول, صفحه 42 و مناع القطان در (مباحث فى علوم القرآن) , صفحه 35, به نقل و نقد اين دو نظريه اخير پرداخته اند و آن را باطل شمرده اند. استاد ميرمحمدى در كتاب (تاريخ القرآن و علومه) صفحه 82 ـ 92, به نحو شايسته اى به اين مسأله مى پردازد و بر وحيانى بودن الفاظ قرآن استدلال مى كند.
مقصود فراستخواه در كتاب (زبان قرآن) صفحه 305, اين ديدگاه را از معمربن عباد سلمى (م 228) كه ازسران معتزله است نقل مى كند كه وى معتقد بوده: سخن گفتن خدا با انسان به اين صورت است كه استعداد و قابليتى در او پديد مى آورد تا كلمه اى بسازد و آن كلمه اراده و قصد خدا را آشكار سازد. استاد معرفت در كتاب (علوم قرآنى) صفحه 75, در بحث وحيانى بودن ساختار قرآن با مراجعه به مستند اين نسبت كه (مقالات الاسلاميين) ابوالحسن اشعرى باشد اين برداشت را اشتباه مى داند و در بحث ياد شده به پاسخگويى اين شبهه مى پردازد.
به هر حال اين شبهه نظرى است كه اگر چه مردود است, اما طرح آن از سوى عده اى صورت گرفته است.
3. مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار , 92 / 120.
4. در اين زمينه بنگريد به: بحوث فى تاريخ القرآن و علومه, ابوالفضل ميرمحمدى, 82 ـ 92; علوم قرآنى, محمد هادى معرفت, 57 ـ 59; تاريخ قرآن, محمود راميار, 194 ـ 197
5. معرفت, محمد هادى, التمهيد, 1/ 273 274.
6. قمى, على بن ابراهيم, تفسير القمى, 1/ 34 ـ 36. البته اين مقدمه از على بن ابراهيم نيست, بلكه شاگرد او ابوالفضل علوى اين مقدمه را ضميمه كرده است. بنگريد به: صيانة القرآن من التحريف, محمد هادى معرفت, 229.
7. معناى آيه شريفه چنين است: آيا كسى كه داراى بينش الهى است كه با آن بينش برايش روشن گشته است كه قرآن حقى است كه از جانب خداوند نازل شده و در حالى كه با او نيز شاهدى است كه با بصيرت بر اين مطلب گواهى مى دهد و نيز در حالى كه پيش از آن, كتاب موسى به عنوان امام و هادى به حق و رحمت بوده است. يعنى اين شخص يا كتاب الهى چيز تازه و بى سابقه اى نبوده بلكه پيش از آن نيز نظيرش وجود داشته است. الميزان, 10 / 186.
8. مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, 92/ 75.
9. بنگريد به : الاتقان, 1/ 136 ـ 137; بحوث فى تاريخ القرآن و علومه, 40 ـ 52.
10. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 136.
11. معرفت, محمد هادى, التمهيد, 1/ 275.
12. همان, 1/ 276; الاتقان, 1/ 212.
13. براى تفصيل نمونه يادشده و نيز نمونه هاى بيشتر بنگريد به: بحارالانوار, 92/ 66 ـ 73; تفسير القمى, 1/ 34 ـ 36; التمهيد, 1/ 277 ـ 280.
14. در اين باره بنگريد به: پژوهشى در نظم قرآن, عبدالهادى فقهى زاده, 97 ـ 115; چهره زيباى قرآن, عباس همامى, 67 ـ 165.
15. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 12 / 126 ـ 132.
16. همو, قرآن در اسلام, 135.
17. سيوطى, جلال الدين,الاتقان, 1/ 217 ; قرطبى, الجامع لأحكام القرآن, 1/ 60; علوم القرآن عندالمفسرين, 1/ 437.
18. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 217.
19. آلوسى, روح المعانى, 1/ 26; علوم القرآن عند المفسرين, 1/ 444.
20. ابن عاشور, التحرير و التنوير, 1/ 86; علوم القرآن عندالمفسرين, 1/ 444.
21. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 218 ـ 219.
22. نهاوندى, محمد, نفحات الرحمن, 1/ 12; علوم القرآن عند المفسرين, 1/ 445 ـ 451.
23. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/ 15; التمهيد, 1/ 283.
24. صدوق, ابن بابويه, اعتقادات, 82 , باب 31.
25. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 1/ 13.
26. منهج الصادقين, 1/ 13.
27. سعد السعود, 39 ـ 40.
28. الفصول المهمة, 166.
29. اجوبة مسائل موسى جارالله, 39 ـ 40.
30. البيان فى تفسير القرآن , 239 ـ 259.
31. تفسير نوين, مقدمه, 16.
32. القرآن الكريم و روايات المدرستين.
33. قرآن هرگز تحريف نشده است, 26.
34. دراسات قرآنية, تاريخ القرآن, 70 ـ 72.
35. حقايقى مهم پيرامون قرآن كريم, 47.
36. تدوين القرآن, 231.
37. روح المعانى, 1/ 25.
38. تفسير القرآن الكريم, 604, والى القرآن الكريم.
39. مناهل العرفان, 1/ 239 ـ 240.
40. مباحث فى علوم القرآن, 70 ـ 71.
41. ابن جزى, التسهيل لعلوم التنزيل, 1/ 4; علوم القرآن عند المفسرين, 1/ 435.
42. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 216.
43. طباطبايى, محمدحسين, الميزان, 12/ 124 ـ 125.
44. معرفت, محمد هادى, التمهيد فى علوم القرآن, 1/ 280 ـ 288.
45. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 216; زركشى, محمد بدر الدين, البرهان, 1/ 257.
46. آلوسى, روح المعانى, 1/ 26.
47. زركشى, محمد بدر الدين, البرهان, 1/ 257.
48. سيوطى, الاتقان, 1/ 218; آلوسى, روح المعانى ج1/ 27.
49. زركشى, البرهان 1/ 257; سيوطى, الاتقان, 1/ 218; همو, تناسق الدرر فى تناسب السور (چاپ شده با عنوان ترتيب سور القرآن), 33.
50. همان.
51. سيوطى, جلال الدين, تناسق الدرر فى تناسب السور, 35.
52. عبدالله محمد شحاته, علوم القرآن, 240.
53. حجتى, محمدباقر, پژوهشى در تاريخ قرآن كريم, 90.
54. معرفت, محمد هادى, التمهيد, 1/ 281.
55. جلالى نائينى, محمد رضا, تاريخ جمع قرآن كريم, 154.
56. تفسير قرطبى, 1/ 60.
57. عبدالحميد ابراهيم سرحان, الوحى القرآنى, 148.
58. بنگريد به جدول تطبيق و مقارنه ميان مصاحف, التمهيد, 1/326.
59. درباره كيفيت ترتيب مصحف اميرالمؤمنين(ع) آقاى سيد محمدباقر حجتى بررسى گسترده اى انجام داده اند, بنگريد به پژوهشى در تاريخ قرآن كريم, 388 ـ 418.
60. جلالى نائينى, محمد رضا, تاريخ جمع قرآن كريم, 154.
61. محمد ابوشهبه, المدخل لدراسة القرآن الكريم, 296.
62. جلال الدين سيوطى, ترتيب سور القرآن, 72 ـ 69.
63. بنگريد به تفسير المنار, 10 ص 147 ـ 148.
64. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 5 / 4.
65. مجلسى, محمد باقر, بحار الانوار 53 / 339; معرفت, محمد هادى, التمهيد 1/ 276.
66. معرفت, محمد هادى, التمهيد 1/ 276.
67. براى نمونه بنگريد به: دراسات قرآنية, محمد حسين على الصغير , بخش تاريخ القرآن, صفحه 70 و 72 به بعد.
68. خويى, ابوالقاسم, البيان فى تفسير القرآن, 239 ـ 258.
69. بنگريد به: التمهيد, 1/ 285 ـ 286.
70. بنگريد به: القرآن الكريم و روايات المدرستين, 2/ 71 ـ 91
71. كيهان انديشه, شماره 82 / 197 ـ 200.
72. منتظرى, حسينعلى, نهاية الاصول, تقرير ابحاث آية الله بروجردى, 483 ـ 484.
73. كورانى عاملى, على, تدوين القرآن, 231 ـ 232.
74. جلالى نائينى, محمدرضا, تاريخ جمع قرآن كريم, 154; محمد تقى شريعتى, تفسير نوين, 20, مقدمه.
75. سيوطى, جلال الدين, ترتيب سور القرآن (تناسق الدرر فى تناسب السور), 350.
76. زركشى, محمد بدر الدين, البرهان, 1/ 260.
77. همان, 260 ـ 262.
78. البيان,1/ 253 ـ 255.
79. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 57.
80. صبحى صالح, مباحث فى علوم القرآن, 70.
81. در اين باره بنگريد به : پژوهشى در نظم قرآن, عبدالهادى فقهى زاده, 64 ـ 69.
82. از حاصل ضرب 114 سوره در يكديگر (13016) گونه ترتيب براى سوره هاى قرآن به دست مى آيد.
83. راميار, محمود, تاريخ قرآن, 291.
84. در اين باره بنگريد به: صيانة القرآن من التحريف, محمد هادى معرفت, 43 ـ 50.